مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
آخرین دروس
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1399/12/9
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - در مصادر ما روایات متعددی در باب بیع خمر و میته وجود دارد
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/5/14
- مکاسب 97-1396 » فقه دوشنبه 1396/10/4
- مکاسب 95-1394 » فقه دوشنبه 1394/9/23 مکاسب محرمه/ اخذ اجرت بر واجبات/ تنافی وجوب با اخذ اجرت/ ادامه مناقشه اصفهانی در وجه چهارم و نقد آن
- اصول 98-1397 » اصول یک شنبه 1398/2/8
- مکاسب 97-1396 » فقه یک شنبه 1396/9/26
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 13 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 96-1395 » فقه دوشنبه 1395/7/5 مکاسب محرمه
دروس پربازدید
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 1 – 11 - 1393 مکاسب محرمه ـ لهو ـ [بررسی روایات ملاهی (جامع الاحادیث)] ـ کتاب سکونی ـ علیبناسماعیل سندی ـ نوادر الحکمة
- اصول 94-1393 » شنبه - 27 – 10 - 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ تنبیهات برائت ـ تنبیه دوم: حسن احیاط [اخبار من بلغ] ـ جمع بندی اخبار من بلغ و جمع بندی تنبیه دوم
خارج فقه-1386-91
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
ديروز البته از درس يک مقدار خارج شديم که چارهای نبود، يک کلياتی راجع به کيفيت سير تاريخی کتب و احاديث و بعد فتاوای اصحاب را متعرض شدم حالا امروز عرض يک مقدار اولش تطبيقات تا ببينيم در مانحن فيه به کجا میرسيم، عرض کردم هدف ما فقط اين بحث روغن و اينها نيست، هدف يک بحث کليات و کيفيت اجتهاد و استنباط کما اين که با اين نحوهای بحثی که من عرض میکنم اگر آقايان مسائل را پیگيری بکنن به همين ترتيبی که عرض شد خيلی از ريشههای فتاوی روشن میشه که اصلاً يعنی جوری خود سير تاريخش مطلب را روشن میکنه که خواهی نخواهی در بحث حجيت هم اثر خواهد گذاشت و تشخيص حجت و لاحجت خيلی راحتتر خواهد بود اين دو مطلب، مطلب سوم اين که ما در ميان فقهای فعلی خودمان مخصوصاً يعنی مخصوصاً ديگه بعد از زمان علامه که اين اصطلاحات حديث شناسی رايج شد و بعد علما عدهای موافقت کردند، عدهای مخالفت کردند و مطالب مختلفی پيش آمد، من توضيحاتش را در جای ديگه دادم، ديگه اين جا چون مناسب نيست آن بحثهای طولانی را مطرح بکنيم، الآن من حيث المجموع وقتی که ما کتب فقهی خودمان را و بزرگان فقه را ملاحظه میکنيم اينها دارای مبانی مختلف اند يعنی در فقه شيعه الآن که رسيديم بعد از هزار و دويست سال بعد از ائمه(ع) دارای مبانی مختلف اند و من معتقدم که اگر کسی میخواهد به حقيقت فقه شيعه واقف بشه بايد کاملاً به اين مبانی مسلط باشه، هم مبانی را بشناسه هم بتواند آن مبانی تحليل بکنه و تفسير بکنه و هم بتواند بعد آن مبانی را نقد بکنه و بررسی بکنه که آيا صواب هست يا نه؟ مثلاً الآن عدهای از علمای ما مبناشان همان عمل مشهوره، اگر مشهور قائل شدند به يک چيزی، حالا میخواهد روايت ضعيف باشه نباشه؟ حالا يک شهرت قدما داريم، يک شهرت بعد از شيخ طوسی تا زمان علامه داريم، يک شهرت بعد از قرن دهم و يازدهم داريم که اين شهرتها حتی در مثل کتاب جواهر هم منعکس شده اين شهرتها هم هرکدام خودش يک تاريخی داره يک وضعی داره، يعنی وقت مرحوم علامه مثلاً صاحب جواهر میفرمايد مشهور، ممکن است شما با اين روشی که من عرض کردم برای تحليل تاريخی به اين نتيجه برسين که خير اين مطلب مشهور نيست، ولو صاحب جواهر فرموده مشهوره، ما وقتی به ريشههای تاريخ بر میگرديم اين رأی را مشهور نمیدانم خب عدهای مبناشان بر شهرته، عدهای مبناشان بر روجوع به اصوله بيشتر، روی قواعد و فقه را روی قاعده و رو اصول، حتی نقل میکردند در نظرم از بحث مرحوم آخوند صاحب کفايه، ايشان در فروع فقهی وقتی وارد میشده اول حسب القواعد يعنی حسب قواعد اصولی فتوی میدادند، يعنی فتوی نمیدادند نتيجه گيری میکردند، که مثلاً طبق قاعده اينه مثلاً استصحاب جاری میشه، اشتغال از اين قواعد اصولی، اصول اين طور اقتضاء میکند قاعده بعد بعد از اين که بيان قاعدهای میکرد مثلاً آن وقت متصدی روايات میشد، روايات هم اگر خلاف اصول بود يک کارش میکرد بر میگردانيدش به اصول، آنها هم برگرده به همان، اين طور نقل، حالا شوخی است جدی است من نمیدانم علی ای به هر حال يک عدهای از علمای ما در تحقيقات اصولی خيلی پيش رفتند انصافاً هم خوب جلو رفتند مثل همين آقاضياء و ديگران، سعی میکردند بيشتر از آن زاويه روی مسأله وارد بشن، يک عدهای از علمای اخيراً خب آقای خويي خيلی اصرار روی مسأله صحت سند، که سند صحيح باشه، خود صحت سند هم باز يک عرض عريضی داره راه توثيق چيه؟ مثل مرحوم صاحب مدارک و صاحب معالم هر راوی که موثق به عدلين بايد باشه، دوتا مزکی داشته باشه، اگر فرض کنيم مثلاً من باب مثال فقط شيخ او را توثيق کرده کسی ديگه توثيق نکرده او را هم قبول نمیکنن، از آن مسلک بگيرين تا مسائلی که بعدها يک توثيق واحد، نمیدانم توثيق به کامل الزيارات و توثيقات عامه و يک سعهای دائرهای هم در توثيقات عامه دادند، علی ای حال و بعد هم باز مسائل تشخيص صغريات و مصاديق اين هم خودش باز يک مصيبت ديگه که آيا اين اسم آن هست آن نيست اين اسم اشتباهه، فکر میکنم مرحوم محمد اردبيلی رحمه الله صاحب جامع الروات در آخرش داره که نمیدانم دو هزار، سه هزار، هزار دويست، هزار هشتصد تا حديث را با اين جامع الروات که اينها مجهول بودند يا ضعيف بودند، معلوم شد که اينها صحيح اند چون ايشان در کتب ما در کتب رجالی ما اولين کسی است مرحوم آقای اردبيلی که رجال را استخراج کرده، يعنی فرض کن فلان ابن فلان چندتا حديث تو کافی داره که ازش نقل کرده او از که نقل کرده، آن وقت در اين ذهنها بعض اشتباهات انحرافات، غلطها، غلوطها را هم سعی کرده بيان بکنه البته حالا ايشان موفق بوده نبوده، ايشان چون مبدعه، غالباً مبدع يک فن ممکن است خيلی موفق هم نباشه، بسيار کتاب خوبيه کتاب جامع الروات با صغر اين کتاب که در دو جلده، انصافاً کتاب بسيار نافعيه، تا حدودی همان کار رجال آقای خويي که در 23 جلده میکنه، عرض کردم تا حدودی و الا رجال آقای خويي خيلی دقيقتر، مرتبتر جمع و جور تر، و فنیتر مرحوم جامع الروات به اصطلاح امروزیها فنی نيست، يعنی آنی که در اصطلاح علمی در حد مثل دادن برنامههای کامپيوتری، کار آقای خويي از اين جهت بسيار ممتازه انصافاً خيلی فوق العاده است حالا به هر حال من وارد اين بحثها نمیخواهم بشم، ببينيد ما جهات مختلف داريم يعنی فقهای مختلف داريم ديدگاههای مختلف داريم، عدهی فرض کنيم به نظرات عرفی بيشتر بر میگردند، عدهای هستند شايد به نظرات دقيق باز بيشتر با اين روشی را که من عرض کردم که شما تاريخ را از اول نگاه بفرماييد تمام اين مبانی خود به خود روشن میشه اين احتياج به شما هم يعنی کاملاً واضح میشه که اين مسأله قابل رجوع به اصول هست قابل رجوع به اصول نيست، شهرتی بين قدماء بوده، شهرتی بين قدما نبوده، اگر شهرتی پيدا شده، کی پيدا شده، اگر پيدا شده رو چه اساس، رو چه پايه پيدا شده، به اصطلاح چه پايه؟ يعنی با اين روش اضافه بر اين که خود شما يک حالت وثوق و اطمينان بهتری پيدا میکنيد اصلاً تمام آن ريزهکاریها و مبانی که فقهای شيعه بالخصوص چون عرض کرديم اين نحوه را فقهاء اهل سنت ندارند، مثلاً فقهای احناف ندارند، ماها داريم اين نحوهای برخورد اين نحوه، شهرت مثلاً حد شهرت چيه؟ شهرت در سند حجته، يعنی اگر ضعف سند داره با شهرت حجته، شهرت در متن حجته، اگر روايت دو متن داره يک متنش مشهوره، شهرت در متن حجته، شهرت در حد دلالت حجته، مثلاً فرض کنيم به اين که ایّ وضوء اطهر من الغسل مرحوم شيخ طوسی اين روايت را آورده، گفته مراد غسل جنابته، عدهای از فقهاء مثل آقای خويي فرمودند نه غسلی، مطلق غسله مثلاً، اصلاً شهرت بين فقهاء اين که آن غسل را غسل جنابت، اين شهرت در فهمه، در دلالته، آيا شهرت در دلالت حجته، بعد اين کدام شهرته، از چه زمانه، از قدماست، متأخرينه، متأخرين، دقت میفرماييد آن وقت شما وقتی سير تاريخی قضيه را ديديد، مثلاً اگر شما ديديد اين روايت ایّ وضوء اطهر من الغسل اولين بار با سند فقط شيخ آورده قبل از شيخ اصحاب ما نياوردند، شيخ صدوق اصلاً نياورده نه حديثش را نه فتوی بهش داده، شيخ کلينی هم به عنوان رويه آورده که معلوم میشه قبول نداشته، پس آنی که با سند آورده سندش هم صحيحه مرحوم شيخ طوسی است، ممکن است شما بگيد همين مقدار که حديث در قرن دوم از امام صادر بشه بعد بين اصحاب به لحاظ حديث نه فتوی مهجور بشه تا قرن پنجم، تازه شيخ هم بياره شيخ هم بهش فتوی نده بگه مراد غسل جنابته، مراد هر غسلی نيست، آن وقت اين ريشهها روشن شد خواهی نخواهی نتيجهگيری شما برای بعد چون ديروز يکی از آقايون محبت فرمودند سؤال کردند که فائده اين بحث چيه؟ فائيده اينه که شما به راحت، به راحتی میتوانيد ريشه تمام تفکراتی که در فقه شيعه هست ريشههاش را پيدا بکنيد ديگه متحير نشيد وقتی فهمدين اين انجام میده، گفت شهرت اينه، میفهمی که نه آقا شهرت نيست اينجا اشتباه شده علی ای حال، اين يک نکتهای است که اين دو سه نکتهای است که راجع به اين بحث مقدمتاً عرض میکنم.
حالا بر گرديم به تطبيق، عرض کرديم شواهدی موجود است که اين حديث در کتاب، اين بحث موش و اينها و نمیدانم روغن و اينها در همان کتاب اوليه شيعه موجود بوده، هم تو دعائم آمده هم تو جعفريات آمده، که اينها به احتمال بسيار قوی از آن کتاب گرفتند و معلوم میشه در کتاب سکونی هم بوده و اين يک نکتهای هم اينجا بايد اضافه کرد در آن کتاب هم در جعفريات و هم در دعائم به عنوان ان يعمل صابوناً هم آمده خب وقتی که شما ملتفت شدين که اين در کجا آمده يک عده هم از اصحاب ما در وسط آوردند اما روايتش را نياوردند، من عرض کردم ما يک چيزی داريم، اصلاً با يک مشکلی، نه اين که حالا اين مشکل خيلی بزرگه مثلاً صدها حديث داريم، اما داريم ما گاهی حديث داريم که در کتابهای ما نيامده، فتواش آمده اما حديثش در کتابهای ما نيامده، تو کتابهای سنیها آمده، حالا خيلی عجيبه، من يک مثال را سابقاً هم عرض کردم فتوای اصحاب اين است که در لواط اعتبار احصان نمیشه، چه محصن باشه چه نباشه، در لواط قتله، اعدامه به اصطلاح، ليکن خب رواياتی که ما داريم يکش الائط يقتل داريم، يکی اذا احصن يقتل داريم، آقای خويي هم ديگه فتواشان بر اين است که فقط در صورت احصان، اما اين که محصن نباشه اطلاق داريم تصريح نداريم، خب ايشان هم حمل مطلق بر مقيد کردند آن روايتی که میگن مطلقاً يقتل با آن روايتی که قيد مياره به احصان، حالا مطلق و مقيد ديگه، نتيجهاش اين میشه در لواط هم اعتبار احصان شده اگر محصن باشه يقتل و الا فلايقتل دوتا روايت من در کتاب به اصطلاح به نظرم کتاب چيز باشه اين کتاب ابن عدي در کامل در ضعفاء به نظرم حالا، دقيقاً نمیدانم مصدرش کجاست؟ دوتا روايت در کتب اهل سنت ديدم، عن جعفر ابن محمد قال الائط يقتل احصن ام لم يحصن، اين يک، تصريح شده آنجا، فتوی همينه اما اين روايت تو کتب ما نيست حتی ضعيفاً هم نه، خيلی عجيبه، حتی ضعيفاً هم در کتب ما نيامده اما فتوی همينه خب اين سنخ بحث اگر ريشههاش خب ببينيد يعمل صابوناً معلوم میشه بر طبق اين نوشتهها از زمان اميرالمؤمنين الآن در اين کلمه يعمل صابوناً گفت مصادرش اينه پيش ما الآن، يکی جعفرياته، که به احتمال ما همان کتاب سکونی است و احتمالاً از کتاب قضاياي اميرالمؤمنين گرفته، يکی کتاب دعائم الاسلامه، که احتمالاً چون همشهری هم هستند با همديگه، در مصر اند، هردو تقريباً در يک زمان هم هستند معاصر اند، نه سال ده سال يازده سال بين وفاتشان فرقه صاحب جعفريات قبل از صاحب دعائم فوت کرده و هردو هم در مصر بودند بعدها هم عرض کرديم در حدود قرن ششمه به نظرم يا هفتم، نمیدانم الآن دقيقاً نمیدانم تو ذهنم شايد ششم باشه، مرحوم سيد فضل الله راوندی نه قطب راوندی، قطب راوندی سيد نيست، اين سيده ابوالرضا به اصطلاح فضل الله راوندی کتابی داره به نام النوادر که مرحوم حاجی نوری هم تو مستدرک آورده نقل کرده، مرحوم صاحب وسائل ازش نقل نمیکنه، اين النوادر مقدمهاش که نوشته همان جعفرياته، من در بحث جعفريات هم عرض کردم ديروز چون يک مطلبی را عرض کردم يعنی ما نسخهای که از جعفريات آمد بين ما، چون ديروز نسخهای بغداد و نسخهای هند را عرض کردم اين هم هست، يادم رفت حالا استدراک میکنم، ايشان برداشته کل جعفريات را آورده با سند و روايتش آن میشه النوادر، حالا آن نسخه کدام نسخهای جعفرياته ديگه بحث خودش که سابقاً اشاراتی شد، النوادر مرحوم سيد فضل الله راوندی همان جعفرياته، يا اشعثيات، اما اين کتاب بازهم شهرت پيدا نکرد، خوب دقت بکنيد يعنی اگر اين در قرن ششه فکر قرن شش باشه الآن تو ذهنم حضور ذهن ندارم سال وفات ايشان را، سالهای پانصد و خردهای است به ذهن من اين طوره اگر حافظهام خراب نشده باشه، مثلاً سال هفتصد فرض کنيد يا ششصد که مرحوم محقق در کتابهای خودش از اين نقل نمیکنه، يا علامه در کتب خودش از اين نقل نمیکنه يا شهيدثانی و لذا شهيدثانی میگه اصحاب صابون را اضافه کردند دليل ندارند، حالا توی کتاب نوادر راوندی هم موجوده، که از همان کتاب اشعثيات يعنی اين کتاب با اين که عرض کردم من که اين نسخهای اشعثيات در قرن چهارم اوائل قرن چهارم به بغداد آمد در اين قرن ششم هم توسط مرحوم راوندی نقل شد، ايشان همان نسخهای، يعنی نسخهای بدی هم نيست، نسخهای آن شيخ رويانی است به اصطلاح که از علمای اهل سنته، رويانی شهيد به قول خودشان، علی ای کيف ماکان مرحوم راوندی نقل کردند اما اين هم باز جا نيفتاد، البته بعد از نقل مستدرک چرا جا افتاد، کتابهای که بعد از مستدرک آمدند بعضياشان نقل کردند مثل مرحوم آقای خويي در همين حاشيه مصباح الفقاهه گاهی نقل میکنه النوادر راوندی، چون مرحوم مستدرک اين را در حديث آورده در مستدرک وسائل اما تا قبل از ايشان خيلی باز جا نيفتاده بود، البته میگم جا افتادن، نيافتادن اشتباه نشه، ما احاطهای نه احاطه حتی شايد يک پنجم کل مؤلفات شيعه را خبر نداشته باشيم، بزرگان اين قدر کتاب نوشتند، کتابهای مفصل يا نرسيده يا نگاه نکرديم، ما وقت صحبت مان جا نيفته، يعنی تو جواهر و توی مستمسک آقای حکيم، و همين چندتا کتاب مشهوری که کتب علامه و کتب محقق و کتب فرض کنيم محقق اردبيلی و مدارک اين کتابهای، چندتا کتاب مشهور مراد ما صاحب حدائق وقتی ما میگيم جا نيفتاد مراد ما همين چندتا کتاب مشهوره، مستند مرحوم نراقی و يک چندتا کتابی که در متناول يد و مشهوره، چه کتابهای زيادی نوشته شده، که متناول يد نيست و مشهور نيست، کتابهای بسيار فراوان تا دورههای بزرگ فقه نوشته شده که هيچی چاپ نشده اصلاً من مرادم اين قسمته، اشتباه نشه، وقتی میگيم مراد ما قطعاً استقصاء که هيچی، شايد يک دهم هم نباشه از واقع، حالا به هر حال اين هم راجع به اين قسمت پس بنابراين شواهد نشان میده، مخصوصاً در آن روايت صحيحهای که از سعيد اعرج داريم، وقتی از امام سؤال میکنه که اگر اول سؤال میکنه که فاره زنده در آمد موش زنده، بعد میگه اگر موش مرده بود، حضرت اين طور گفت، قال علی(ع) حضرت صادق قال من احتمال میدم اين در آن کتاب موجود بوده امام صادق اينجا نقل کرده البته توی اين نقل امام صابون توش نداره يعمل صابوناً نداره از علی ابن ابی طالب نقل فرمودند اما توش کلمه صابون نداره، خب اين مال اولين جا، خب خوبه اگر واقعاً ثابت بشه که همان اول اين سنت پيغمبر اکرم توسط اميرالمؤمنين(ع) نشر شده اين راجع به اين، بعدها هم ما از ابوجعفر(ع) داريم از امام صادق داريم عدهای از اين روات ما اهل تأليف نبودند، زراره داره، ابوبصير داره، عدهای شان هم اهل تأليف بودند، مثل سعيد اعرج، حالا آيا ايشان نوشته و اين يک مرحله، مرحلهای بعدی کتابی که بعد از زراره مثل عمر ابن اذينه نقل میکنه که به احتمال قوی در کتاب ايشان يافته، چون عمر ابن اذينه شاگرد زراره است خود عمر ابن اذينه خدمت امام نرسيده مستقيم از امام نشنيده يا به نحو نوشتاری و مکاتبه با حضرت نامهنگاری بوده، يا از شاگردهای حضرت، پس از همان دور اول اين تبديل به نوشتاری شد خب پس هم گفتارش خوب بوده مرحلهای بعدی هم در يک عدهای از کتب مشهور اصحاب ما الآن در اسانيدی که ما میبينيم ابن ابی عمير هست در کتاب ايشان بوده حسين ابن سعيد هست، احمد ابن محمد ابن عيسی هست، خيلیها بزرگان هستند، معلوم میشه در اين مرحله دوم نوشتار شيعه هم اين روايت کاملاً جا افتاده البته اين مقدار به نظر ما کفايت میکنه، مثلاً در کتابهای حسن ابن محبوب ما نديدم، اما اين ضرر نداره، حالا تو کتاب حسن ابن محبوب نيامده باشه، مثلاً اسم محاسن برقی نديديم، شايد هم نداشته، اين فصل را نداشته، اين باب را نداشته، علی ای حال در عدهای از کتب بسيار خوب ما هم اين احاديث موجوده، اينجا ما يک نکتهای را عرض بکنم، تو اين مرحله که نقل حديثه ائمه(ع) آن نقل جمهور اهل سنت را گفتند که اگر جامد بود اين طور و اگر مايع بود اين طور، آن نقلی را گفته ائمه نفرموده آن به ما اصلاً نرسيده اين يک نکته، نکته دوم ما يک مشکلی داريم مخصوصاً زمان ما حالا اين زمان قديم بود اين مشکل چاپ هم شده در کتابها الآن بيشتر شده به خاطر کثرت اطلاع ما بر افکار اهل سنت به خاطر اين انفجار اطلاعات و انفجار به اصطلاح خبرها که میره، و يکی هم اطلاعات آنها از کتابهای ما، آن وقت ما يک مشکلی داريم اين را که بعد از اين انشاء الله بخواهين در اين کتب به اصطلاح کلامی مناقشات جدلی بحث میکنن، مناقشات میشه اين را از الآن به
19
تنبه پيدا بفرماييد، ببينيد اهل سنت چون تو يک ارتکاز معينی سير و سلوک دارند وقتی ميآيند روايات ما را الآن در اين مرحله میبينن، خواهی نخواهی اشکال میکنن، اين اشکال طبيعيه مثلاً در اين بحث اهل سنت میدانن بخاری اشکال کرده میدانن فرض کنيم مثلاً ترمزی آن حديثی که گفته جامد و مايع را آورده، ابوداود هم اين دو نفر از خود همين صحاح ست هم آوردند، تو ذهنم نيست اسمهاشان، ترمزش هست آنهای ديگش نيست، خب آوردند ابن حزم هم آورده قبول هم کرده، که عرض کردم بخاری گفته نه، اين حديث اين آقا از آن آقا اشتباه، اين از آن آقا نقل نکرده از کسی ديگه نقل کرده، و آن حديث صحيح همينه که فلاتقربوه تفصيل هم نداره بين جامد و مايع، نظر بخاری اينه، خب دقت بفرماييد، پس اينها يک عالم اهل سنت تو ذهنش هست که اين مسأله مشکل سندی داره، خوب دقت میکنيد، اين روايت مشکل سندی داره بخاری اعتقادش بوده آن سندی که تفصيل هست درست نيست توش گير داره، سند درست اينه، اينها با اين ذهنيت میآيند روايت امام صادق را نگاه میکنن، خوب دقت بکنيد، وقتی نگاه میکنن، میبينن امام صادق فرمود ان کان فلان ان کان فلان، خب میگن امام صادق از مشکل سندی بخاری چه جواب میده؟ دقت يعنی خيال میکنن که چون اهل سنت آنهای که قبول کردند آنها آن سند را قبول کردند، عدهای هم سند بخاری را قبول کردند، عدهای هم گفتند اين دوتا مثبتين اند هردو را قبول کردند، چون مشکل نداره هم اين را قبول کنيم هم آن را قبول بکنيم، دقت میکنيد و بحثی که آنجا مطرحه، آن زيد فرض کنيم فلان که از فلانه آيا اين منت را قبول بکنيم با اين سند يا نه؟ اينها ميآيند تو روايات ما اين حرفا را نمیبينن، تو روايت امام رضا(ع) که به اصطلاح ايشان، حالا فرض کنيم امام جواد که ديگه معاصر بخاری است، امام هادی که معاصر بخاری اند، اين حرفا را در روايات ما نمیبينن لذا تصور شان بر اين میشه که مثلاً فقه شيعه يک فقه شاذه، يا ائمه شيعه اصلاً رو مبنی صحبت، بالاخر اينجا بايد ببينيم اين حديث را چه کار کردند؟ يک عده از بزرگان فن اين جور گفتند، يک عده آن جور گفتند، يک عده آن جور گفتند، اينها چه کار کردند، اين نکته را بايد خوب تنبه پيدا کرد که اين سنخ اشکالات اينها بر ما دارند، يکی دوتا نيست يک مورد دو مورد نيست، جواب ما اينه که آن زير بناهای فکری آنها با ما نمیخوره، يعنی اين را بايد برايشان توضيح داد که اصلاً دو زير بنای فکری است من هميشه به نحو اختصار به قول کلمات قصار عرض کردم، برخورد آنها با اين احکام و با اين روايات يک برخورد رجالی و اصوليه، اصول فقه، برخورد شيعه با اينها کلاميه نه رجالی، و نه اصولی، دو برخورده، اين را بايد به آنها توضيح داده بشه، شما دنبال سنت رسول الله هستين از سال صد و پنجا میخواهين يک راه اين سنت را برسانيد به رسول الله اين کلام را، کلام را، میگيد اين آقا از آن آقا نقل کرده، اين آقا از آن آقال نقل کرده، اين آقا از آن آقا نقل کرده، آن از او نقل کرده اين ثقه است اين چنينه، آن چنانه، پس کلام را، شما دنبال طريقين دنبال اماره هستين، دنبال دليلين، دنبال يک راهی است که شما را برسانه، شيعه اين را از راه ديگری نقل کرده، شيعه وقتی نقل کرده خود اهل سنت هم دارند، که اللهم اجر الحق مع علی حيث دار، يا الحق مع علی و علی مع الحق يدور معه حيث دار، اين در کتاب فخررازی در آن مقدمه جلد اولش ملاحظه بفرماييد بحث مفصلی داره که آيا بسم الله در نماز خوانده بشه نشه، چون شافعیها بسم الله را میگن خوانده بشه، حنفیها میگن خوانده نشه، خيلی ايشان مفصل چندين صفحه بحث کرده، خيلی هم تند رفته، خودش شافعی است فخررازی، جلد اول تفسير کبير آخرش میگه بالاخره قطعاً ثابته که کان علی ابن ابی طالب يقرء بسم الله در فاتحه، در حمد، و کفی به، و اين عبارت را داره، و من اقتدی بعلی فی دينه و دنياه فقد اهتدی و ذلک لقول رسول الله فيه اللهم ادر الحق مع علی حيث دار، خب بايد به اين آقايون گفت وقتی که اين حديث هست، وقتی که آيه هست، گفت آن سلمک سلمی و حربک حربی، انفسنا و انفسکم الی آخر ماشاء الله، من کنت مولاه، اصلاً وقتی اين حرفا مطرح میشه ديگه اميرالمؤمنين طريق نمیخواهد، اماره نمیخواهد خودش حقه، اين بحثی بحث اصولی که شما دنبال سند هستيد در جای است که شخص بخواهد به حق برسه، هدف اينه ديگه بحث اصولی اينها آمدند اين بحثها را از راه بحث حجيت خبر کبراً و صغراً خوب دقت بفرماييد بحث کبراش در اصوله، صغراش هم در رجال من کراراً عرض کردم مباحث اصول، اين قسمت از چيز، در اواخر قرن دوم تدوين شد هم اصول تدوين شد هم رجال تدوين شد فقط فرقش اين شد که اصول متعرض کليات شد، رجال متعرض صغريات شد، در اصول آمدند گفتند خبر واحد حجته، خبر ثقه، و در رجال تشخيص ثقه داده شد، اين دقت، بايد به اهل سنت صحبت را تفهيم کرد که شما اصلاً زاويه ديد را بايد عوض بکنيد، شما نبايد توقع داشته باشيد که امام صادق بيايد بگه آن حديثی که بخاری گفته صحيحه، صحيح هست يا صحيح نيست؟ اصلاً ائمه ما از اين راه وارد نمیشن، اصلاً اين راهی نيست که اينها دو ديده، لذا اگر میخواهين بحث بکنيم بايد ببينيم بحثهای اصولی، بحث قواعد کلی، بحث مباحث کلامی در حجيت و در عصمت ائمه(ع) لذا کلاً ما دو سنخ بحث داريم، يک نحوه برخوردی که الآن اهل سنت با سنن رسول الله دارند يک نحو برخوردی که ما با سنن رسول الله داريم، و اگر ما میخواهيم الآن با سنن رسول الله مثل آنها برخورد بکنيم صريح به آنها میگيم که يک نحو برخورد جدلی است ما نمیتونيم طبق قواعد آنها، آنها احاديثی دارند که مسلم پيش شان صحيح، که پيش ما هم مسلم هم ناصحيحه، جای بحث نداره توش، دقت میفرماييد دو راهه، دو روشه، دو منهجه، دو بحثه يک بحث کلامی است يک بحثی هردو اصولی اند، سابقاً يکی را میگفتند اصول فقه، يکی اصول دين، اصول عقايد يک بحث اصول عقايده يک بحث اصول فقه، و لذا در روايات مجموعه روايات تأکيد بود که آن راه آن ظنی است و راه شما قطعی است چون بحثهای کلامی قطعی اند اينها دو راهه، آن توقع را اينها از ما نداشته باشن، و ديگه يک بحثهای ديگه هم اينجا داره که چون ديگه وقت مساعد نيست انشاء الله يک وقت ديگه باز يک توضيح بيشتری عرض خواهم کرد، خب پس ما از اول قرن اول در نوشتار ما آمده توی قرن دوم، بين سالهای هشتاد تا صد و پنجا هم در گفتار و نوشتار ما آمده در نوشتارهای وسط ما هم در کتابهای بسيار معتبری مثل کتب حسين ابن سعيد کتب علی ابن مهزيار حتی در کتب واقفيه، حسن ابن محمد ابن سماعه که شنيديد کتب بعد از اين هم کتب اسماعيلیها در آنجا هم آمده، همين تفصيل بين جامد و مايع اين مرحلهای البته آن کتاب اسماعيلیها مرحلهاش متأخره، اين راجع به اين مرحله دوم، خب الحمدلله تو مرحله دوم هم وضعش خوبه اين روايات ذکر شده معارض هم نداره فقط کم و زياد سر اين که يعمل صابوناً داره، اختلاف داره تو بعضياش داره لايؤکل و لايباع، آن هم داره، يستسرج داره و لايباع هم داره، اين داره، اما لايباع در متون خود ما نيامده، لايباع احتمالاً اگر درست باشه، تو جعفريات آمده و دعائم احتمالاً در نسخهای از کتاب قضايا و سنن بوده، خوب دقت کرديد، اما آنچه که اهل سنت هم از علی ابن ابی طالب نقل کردند يسترج و يباع نقل کردند خود اهل سنت، پس بنابراين اگر برفرض در کتاب قضايا و سنن آمده باشه، حدس ما درست باشه، چيزهای که در آنجا زيادی داره يک يعمل صابوناً است، که در متون ما نيامده، دو لايباع آمده که در متون ما نيامده، سه مثل شير را هم داره آنجا تو روايت ما شير نيامده منحصر به آنه، شير چه فايده داره ذکرش در اينجا چون در باره شير گفته که بريزينش، شيخ هم مسأله هشتم گفت، اگر متنجس باشه فائدهای نداشته باشه، بايد ريختش، خريد و فروش هم نمیشه کرد، آنی که به درد مسألهای شيخ میخوره همانه جای ديگه هم نداريم ببينيد روشن بشه چهها داريم چهها نداريم، آنی که خيلی به درد شيخ میخوره که اگر قابل استفاده نيست الا با طهارتش آن هم لايجوز بيعه و شرائه، آن هم تو آن نسخه داره، لبن فقط آنجا داريم توی کتابها و روايات ما و روايات متأخر نداريم، روشن شد تا اينجا.
میرويم به مرحله سوم، مرحله سوم فقه شيعه را عرض کرديم مرحلهای است که ديگه نصوص به فتاوی منتقل میشه اين تعبير بنده است آقای مرحوم برجردی از اينها تعبير به اصول متلقات میکرد، تعبير ايشان که شاگردهای ايشان را در نوشتههای شان آمده، مراد از اصول يعنی آن کتبی، آن ابحاث کلی يعنی آن ابحاثی که ملتقات از اهل بيته، فتاوای است که گرفته شده از اهل بيت، يعنی فتاوای که عين روايته فتوی نيست توش اعمال نظر نشده، اصول قواعد کلی فتاوای کلی که مستقيماً از روايات گرفته شده، اعمال اجتهاد توش نشده، اين مراد ايشان به اصول متلقات بد نيست اصطلاحٌ، علی ای بنده سراپا تقصير اسمش را گذاشتم عهد انتقال از نصوص به فتاوی، اين هم يک عهدی است اين هم در فقه ما فقط هست فقه سنت هم ندارند، اين مرحله را عرض کردم طبق مجموع شواهد موجود از سال دويست و پنجا شروع میشه تا سه صد و پنجا تقريباً البته اين معناش اين نيست که هرچه در اين فتره نوشته شده حتماً جزو همين عهد انتقاله، کافی هم تو همين فتره است اما روايته، کافی فقط عناوين بابش يک مقدار جنبهای فتوائی داره يعنی ذوق، انسان احساس میکنه ايشان میخواهد استنباط بکنه، عناوين بابش، و لذا کراراً عرض کردم الآن هم هر کتابی که نوشته میشه، وسائل میخواهن تحقيق بکنن عناوين ابواب کافی را بيارند، چون خيلی دقيقه عناوين ابوابش، ظرافتهای داره عناوين ابوابش، خود مرحوم صاحب وسائل نياورده، صاحب بحار نياورده، صاحب وافی نياورده اين آقايونی که مجامع حديثی، جامع الاحاديث نياورده، اينهای که جامع حديثی نوشتند عناوين ابواب کافی را صفحهاش را نوشتن، نه عنوان باب را بيارند، چون عنوان باب در کافی ظرافتهای داره، لطافتهای داره، چند دفعه ديگه هم عرض کردم ديگه تکرارش چون مفيده گاهی تکرار میکنم کافی هم در اين فتره نوشته شده خوب دقت بکنيد اين فترات اين طور نيستند که هرکدام در خودش خالص باشه، مثلاً در عهد انتقال نصوص کتاب کافی هم نوشته اما مثل عهد دومه، متون رواياته و اسانيد، اين جور نيست که هر عهدی حتماً و جزماً بايد با آن عهد قبلش فرق بکنه تو اين عهد يکی، دوتا نکتهای خيلی لطيف هست که مثلاً بيان میکنه متون روايات را بيان میکنه، مصادر را بيان میکنه که انشاء الله ت وضيحاتش را در يک جای امروز، چون اينجا نمیشه زياد توضيح بديم، توضيحاتش را خواهم داد، و ليکن يک چيزی عجيبی که ما الآن باش برخورد داريم هنوز هم من خودم من نفهميدم، حالا خود آقايون فکر بکنن، گاهی میشه يک مسألهای که در خيلی از متون قبلی آمده تو اين مرحله نمیآيد، اين خيلی عجيبه، تو اين کتاب نمیآيد حالا من هنوز هم نفهميدم چرا؟ فرض کنيم مثلاً اين که مثلاً آن چاقوی که میخواهيم ببريم بايد آهن باشه، حديد باشه، يا حديده در تعبير روايت، اين در بعضی از متون قديم ما اصلاً نيامده خيلی عجيبه، با اين که يک مسألهای محل ابتلاء، خيلی عجيبه، ما داريم اختصاص به يک مورد، دو مورد نداره، خيال نکنيم که مثلاً اين چه طور میشه نه داريم اين مورد را داريم، همين مسألهای من الآن برايتان تاريخش را عرض کردم ديگه، از قبل بوده از رسول الله بوده چه قدر مصادر مان، در متون اوليه ما مثل فرض کنيم کتاب مرحوم، مرحوم نامرحوم، مرحوم يا غير مرحوم فقه الرضا اصلاً نيامده خيلی عجيبه، اين همه روايات خوانديم، اين بحث فاره جزو اولين متون ما که انتقال از مرحله نصوص به فتاوی است همين کتاب فقه الرضاست در اينجا نيامده، اصلاً اين روايت معارض نداره، مصادر هم اين قدر فراوانه که ديگه آدم تقريباً قطع پيدا میکنه، الآن برای شما طبق اين مصادری که من عرض کردم، اگر آدم بگه قطع پيدا میکنه مشکل نداره ديگه، چون بخشهای گفتارش، چون بخشهای نوشتارش انصافاً همهاش فراوانه، يعنی چيزی نيست که کم باشه، آن مقدار هم که از رسول الله نقل شده فراوانه، حالا اختلافی دارند اهل سنت فراوان غرضم انصافش اين هم يک چيزی عجيبيه ما هم سر در نياورديم هنوز ما، و اين اختصاص اين من اين را عرض میکنم اين اختصاص به اينجا نداره، ما جاهای ديگه هم برخورد کرديم، جزو مسائل تقريباً محل ابتلائه گاهی ندارند، روايت هم داريم متعدد هم داريم اينها منتقل نکردند و من چون خيلی مقيدم که مطلب تا واضح نشه چيزی را نگم، هنوز نفهميدم چرا؟ خود من حالا آقايون فکری بکنن، اطرافش را ببينن، عبارات شايد يک سری باشه، من هنوز نفهميدم چرا عدهای از اين کتب ما با اين که اين روايات نسبتآً مثلاً چهارتا، پنجتا، سهتا، يا دوتا، بالاخره روايت داريم، مصدرش هم خوبه، خود روايت هم خوبه، فتوی هم بعدها بر آن شده، در اين مرحله انتقال نياوردند، اين يک مطلب که آقايون دقت بفرماين.
يک مطلب ديگر را هم من در اينجا توضيحاً عرض بکنم، ببينيد ما تقريباً در فقه ما از وقتی که بنا شد اقوال را بيارند و بعد يک مقارنهای بکنن، تقريباً اولينش مرحوم علامه در مختلفه قرن هفتم و هشتم، خودش هم میگه در مختلف که لم يعمل اصحابنا مثل هذا الکتاب لم يعمل مثله، راست هم میگه ايشان، اولش ايشانه، البته حالا مختلف را من انشاء الله جای ديگه توضيحاتی میدم کم و زيادهای داره، کاستیهای داره که بايد جبران بشه، آن بحث ديگری است بعد از ايشان هم ما کتابهای داريم که اقوال را آوردند، البته مثل مختلف عين عبارت را نياوردند، البته مختلف هم اختصار زياد داره، عين عبارت کامل نيست آوردند اصحاب اين بعدها با کم و زيادی ادامه پيدا کرد، عدهای بيشتر میآوردند عدهای کمتر میآوردند، باز هم بودند عدهای حتی از متأخرين مثلاً آقای خويي اقوال نمياره، خيلی کم مياره آقای خويي، خيلی حتی از مستمسک هم کمتر با اين که بحثهای ايشان مفصلتر از مستمسکه، اقوال را کمتر جواهر نسبتاً متعارف، مثل گاهی تا شصت هفتاد درصد اقوال را مياره جواهر، بعد از کتاب مختلف، تقريباً مشهورترين کتابی که ديگه تخصصی در اين جهت پيدا کرد کتاب مفتاح الکرامه است که مرحوم جواهر هم گاهی اوقات، ديگه شأن بزرگان اجله، گاهی شايد مثلاً يک صفحه مفتاح الکرامه بعين الفاظ نقل میکنه، البته اسم نمیبره علی
3: 35
مفتاح الکرامه اسم نمیبره، اسمی از کتاب، ايشان از خود مصدر مستقيماً نقل میکنه اين دوتا کتاب البته اين کتابها همه کم و زيادهای دارند کاستیهای دارند، بعدها مخصوصاً در اين حوزه قم، در حوزه نجف چون ديگه اکتفاء میکردند به شهرتی که مرحوم صاحب جواهر گفته، آنجا هم خيلی دنبال اقوال نبودند، آقای خويي که تقريباً میشه گفت گاهی و عن الشيخ مثلاً يا مثلاً عن النراقی اين طور، خيلی متصدی اقوال نمیشدند طبيعت ايشان، مرحوم آقای بروجردی به خاطر شهرت و اين حرفا نسبتاً زياد متصدی اقوال میشدند لذا اين دو منهج الآن ما در فقه داريم، يک منهج کسانی که متصدی اقوال میشدند يک منهج کسانی که اصلاً کاری به اقوال ندارند، میگن روايت حجت است عمل میکنيم، نيست هم نيست، ديگه حالا فقط علماء در وسط فرموده باشند يا نفرموده باشن، هم رجال و نحو رجال، علی ای دقت فرموديد اين دو تا منهج درست، اما يک چيزی ديگه هست تا آنجای که من ديدم کمتر شده اقوال هم يک نسق تاريخی خودش را پيدا بکنه اين يک، دو اضافه بر نسق تاريخی تحليل بشه، و ظرافتهای که در عبارت هست در بيايد نمیخواهم بگم نيست منسجم و دائماً نيست بعضی جاها بعض شان، خب ورداشتن يک عبارته تحليل کردند اين کار به نظر من ضرورت کار اينه، يعنی آنی که صحيحتر از اين مبانی است يک نقل اقوال با آن نسق تاريخی، مخصوصاً نسبت اقوال با مصادر اوليه، خوب دقت بکنيد، مثلاً میگيم اين عبارت صدوق میخوره با عبارتی که در کتاب حسين ابن سعيد هست، اين عبارت میخوره با آن متنی که در کتاب ابن ابی عمير هست، اين میخوره با آن متنی که ابن سماعه نقل کرده، يعنی اين عبارات را تحليل بکنيم، اولاً يک سير تاريخی داره عرض کردم سير تاريخش هم الآن روشن شد، اولين آنها کتاب فقه الرضاست، دومين آنها تا يک مقدار ضعيفی نه زياد عناوين ابواب کلينی است، کلينی بعض جاها هم خودش يک چيزی داره، اضافاتی داره حيف که، چون مرحوم کلينی به عنوان محدث فقط تنها نيست فقيهه اصلاً ايشان معاصر کلينی علی ابن بابويه، فتاوای ايشان متأسفانه به ما کم رسيده، يک مقدارش توسط پسرش رسيده يک مقدارش هم رسالهای ايشان در اختيار علامه بود در مختلف، کسی ديگه هم اختيارش را نداشته، اگر هم نقل شده از علامه است يا شفاهی عمدهای نقلی که ما از علی ابن، اگر رسالهای علی ابن بابويه به ما رسيده بود خيلی در اين فقه مؤثر بود، بعد از اين دو بزرگوار يعنی کلينی و معاصر ايشان علی ابن بابويه ديگه تقريباً يک فقيهی که خيلی بخواهيم روش حساب بکنيم نداريم، الا همان فقيه اسماعيلی دعائم الاسلام، چون آن هم مرد ملای است با ظرافت روايات را جا به جا میکنه، و من مفصل عرض کردم که مصادر اسماعيلیها مصادر ماست، خوب دقت بکنيد اسماعيلیها مصدر علمی مستقل ندارند، يعنی دعائم که سال سه صد و شصت و يک، شصت و سه وفاتشه، تا زمان امام صادق صد و پنجا از راه اسماعيلیها نقل نمیکنه خوب دقت کنيد نمیگه حدثنی فلان که اسماعيلی بوده، حدثنی فلان که آن هم اسماعيلی بوده، حدثنی يک، دو از ائمه معاصر اسماعيلی خودش هم نقل نمیکنه که مهمش الامام المعزه، امام معاصر ايشان الامام المعز خليفه چهارم فاطمیهای مصر به حسب رتبه و حتی يک کتابی ايشان در سيره امام المعز داره که اخيراً چاپ شده خيلی ايشان به اصطلاح فدوی امام معزه، خيلی برای او مقامات قائله، کشف و کرامات و فلان روز میرفتيم با اسب اين جور به من گفت و فلان، با تمام اين کشف و کرامات امام معصوم دانستن ايشان، من من البته دعائم را زياد نگاه کردم، اما همهاش را نگاه نکردم از اول تا آخر اين نسخهای هم که چاپ شده نسخهای من بوده، از نجف خريديم اينجا هم آقايون از نسخهای من چاپ کردند، علی ای حال دعائم را من زياد ديدم، فکر میکنم من تا حالا دو جا من اسم معز را در دعائم ديدم و سئلت الامام المعز عن هذا المطلب فقال فکر میکنم اگر حافظه من هم خراب نشده باشه، يک جا يا دوجا باز هم عرض میکنم کل کتاب را نديدم، بسيار تمام رواياتی را که آورده همين مصادر ماست، اسماعيلیها مصدر مستقل ندارند، خوب دقت بکنيد، زيدیها هم مصدر مستقل روائی خيلی کم دارند، زيدیها هم الآن عيال بر اهل سنت، از بخاری و مسلم و اينها نقل میکنن، اسماعيلیها هم عيال علينا ما مصدر مستقل داريم به خاطر برکات وجود امامين همامين و تأکيد اينها که نوشته بشه علم، الآن ما در فقه و اصول مان ديگه نيازی به کسی نداريم، خوب دقت، حديث مان، فقه مان، اصول مان، عقايد مان، در اين قسمتها به خاطر برکات وجودی اهل بيت(ع) خود مان مصادر مستقل داريم اسماعيلیها هم از ما گرفتند، به عنوان يک فقيه يک فقيه شيعه به معنی اعم، اطلاع بر آراء و روايت او هم خوبه، بعد از اين مرحله مرحوم شيخ صدوق قدس الله نفسه، مجموعهای کارهای ايشان خيلی خوبه برای اين مرحله با تحليل، هم فقيهش و هم مقنع و اين هدايه که خيلی موجزه، بعد از او ديگه کار مثل مرحوم، اين تا اينجا سه صد و هشتاد تقريباً میشه گفت عهد انتقال نصوص به فتوی است که تکان ندادند، مرحوم شيخ مفيد همين مرحله هست، اما جا به جا کرده يک مقداری عبارات را منسجم کرده، مقنعه شيخ مفيد ابتدای اين اثره، مراسم سلار، اينها هم توی اين مرحله دوم بايد مورد بررسی و انتقاد و تحليل قرار بگيرند و اوج اينکارهای دوم نهايه شيخ طوسی است که از همه منقح کرده انصافاً يک، دو اين کتاب مبدأ حرکت بعدی فقه شيعه است، خوب دقت، يعنی ما بيشترين تأثری که بعدها فقهای ما در فقه مأثور دارند روی نهايه است نه روی مقنعه شيخ مفيد، با اين که دو کتاب يک مرحله اند، يعنی الآن هم شما میتونيد نهايه شيخ طوسی را بگيرين جاهای را که قبول ندارين عوض بکنين، مثل نهايه شيخ طوسی در بيارند، چون آن هرجا که فتوی داده روايت داره، آن روايت را شما اگر معارض داره قبول ندارين يا اصلاً روايت سندش ضعيفه قبول ندارين حذف بکنين میشه مثل نهايه شيخ طوسی، نهايه شيخ طوسی خوب دقت کنيد هم انصافاً پختهتر از مقنعه است، جمع و جور تره از نظر فقهی و هم منشأ عمل اصحاب بعدی ماست، خوب دقت فرموديد همچنانکه کتاب شيخ صدوق قدس الله نفسه اوج است برای مرحله انتقال نصوص به فتاوی نهايه شيخ طوسی هم اوج اين، يعنی از کتاب مراسم، از کتاب نمیدانم، کتابهای ديگری که در اين زمان نوشته شده، مثل قاضی، ديگران، سيدمرتضی، از تمام اين کتابها انصافاً مرتبتره نهايه شيخ طوسی، هم در مرحلهای فقه مأثوره، هنوز به فقه مأثوره به فقه تفريعی نرسيده يک، منظمه مرتبه دو، زير بنای کل فقه شيعه هم همين کتابه، نهايه شيخ طوسی است، هرچه رو اين کار بکنيد برای فقه بعدی تان روشن میشه فردا انشاء الله عبارت را میخوانيم وصلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
امروز کليات را بيان کرديم انشاء الله نافع باشه برای کليت استنباط.