مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
آخرین دروس
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1399/12/9
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 96-1395 » اصول سه شنبه 1395/11/26
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- مکاسب 94-1393 » خارج فقه 94-1393
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- اصول 94-1393 » شنبه – 1 – 9 - 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ تنبیهات برائت ـ اصالة عدم تذکیه ـ کلام مرحوم نراقی
- اصول 96-1395 » اصول شنبه 1396/2/16
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
دروس پربازدید
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 1 – 11 - 1393 مکاسب محرمه ـ لهو ـ [بررسی روایات ملاهی (جامع الاحادیث)] ـ کتاب سکونی ـ علیبناسماعیل سندی ـ نوادر الحکمة
- اصول 94-1393 » شنبه - 27 – 10 - 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ تنبیهات برائت ـ تنبیه دوم: حسن احیاط [اخبار من بلغ] ـ جمع بندی اخبار من بلغ و جمع بندی تنبیه دوم
خارج فقه-1387-13
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد مسألهای است که مرحوم شيخ در اينجا به مناسبتی تو بحث مکاسب آوردند و عادتاً جای اين مسأله در کتاب اطعمه و اشربه است عادتاً يعنی، گاهی هم تو کتاب طهارت، به مناسبتی هم تو کتاب بيع، غرض اين که چند کتابه که اين مسأله در آنها گاهی ذکر میشه، اصل مسأله اين است که آيا انتفاع به اعيان متنجسه جايز هست يا نه؟ باز طرح مسأله را عرض بکنم و مراد اين مسأله آن جائی است که آن اعيان متنجسه نجاست شان قابل زوال نباشه، چون اگر قابل زوال باشه بلا شبهه نه از ملکيت خارج میشن نه از جواز انتفاع میافته نه از جواز خريد و فروش میافته، تمام آثار مثل فرض کنيم لباس نجس خب میشورتش مشکل که نداره، هيچ فقيهی متفقهی هم التزام نداده که آثاری داره، خب ماليتش هست همه جهاتش هست اما اگر اعيان متنجسهای بود که قابل تطهير نيست مثل فرض کنيم در همان مثال معروف روغنی که نجس شده روغن زيتونی که نجس شده عرض کردم اين مسأله در بعدهای مختلفی بررسی شده، مثلاً در کتاب طهارت هم به لحاظ تنجسش بررسی شده، همين مسألهای معروف که شايد ديگه حتماً در اول طهارت عروه هم ملاحظه فرموديد، بناشان اينه که چيزی که آب مطلب نباشه ولو زياد هم باشه به مجرد ملاقات کلاً نجس میشه اين را هم دارند سنیها هم دارند، مثلاً يک ديگه بزرگ مثلاً ده تن مثلاً روغن زيتون هست يک مقدار يک قطره خون يک طرفش افتاد خب الآن فتوی بر اين که همهاش نجس میشه، البته آقای حکيم در حاشيه عروه شان گير کرده گفته معلوم نيست نجس بشه، اين مسأله را اهل سنت هم دارند ماها هم داريم مثلاً در طهارت و نجاست متعرض میشن يک مقدارش اينه و الی آخر ديگه حالا من نمیخواهم بگم، آنی که در باب اطعمه و اشربه متعرضش میشن انتفاعه، حالا روغن زيتونی که قطعاً نجس شده میشه انتفاع بهش پيدا کرد، مثلاً برای بدن بماله من مثال برای سابقاً تو روغن چراغ میريختند سابقاً چيزهای که در زندگی شان الآنش هم همين هست فرق نمیکنه، چون ماها کمتر بهش ابتلاء داريم، فرض کنيم خوفی که داشتند آن چيزی که میپوشيدن چکمهای که داشتند، مثل واکسی که الآن ما واکس به کار میبريم اينها با روغن، مواد چرمی هست ديگه چرمی باشه با روغن که چرب بشه عمرش طولانیتر میشه اين يک امر طبيعی است ديگه غلاف شمشير خيلی محل حاجت شان غلاف شمشير بود، که غلاف شمشير را با روغن چرب بکنن که نرم و ملايم بمانن خب بحث سر اين بود که روغن متنجس را میشه برای اين کار به کار برد يا نه؟ البته تو همان غلاف شمشير يک بحث ديگه هم بود و آن غلاف شمشير را با روغن متنجس میشه نماز خواند يا نه؟ چون ما لاتتم الصلاة به است، جهات بحث را هميشه خلط يعنی مواظب باشيد خلط نشه، هرجهت بحث اين بحثها شبيه اين تو اعيان نجسه هم هست البته تو اعيان يک بحثهای هست که باز در اينجا مثلاً اعيان نجسه ميته اين احتمال هست الغاء ماليت شده باشه، اصلاً مال نيست، شما گوسفندی را که خودش مرد اصلاً مال نيست و لذا اين بحث کردند که حق اختصاص داره يا نه؟ اما روغن زيتون شما اگر نجس توش افتاد ماليتش از بين نمیره اينها را من سابقاً متعرض شدم عرض کردم عدهای زيادی از اين احکام را حضرات علما، از مثلاً فقهای اسلام از خود اطلاقات کتاب گاهی در آوردند مثل حرم عليکم الميته تمام اين احکام را در آوردند، مال نيست نجس هست حرم يعنی نجس هست مانعيت نماز هست تو نماز مانع هست و الی آخره انتفاع نداره بيعش جايز نيست و الی آخر، راجع به متننجس چون ما خوب تعبير قرآنی که نداريم آنچه هست سنن رسول الله است، اين بحث هم راجع به متنجس مياد، اما يک قسمتهايش مفروغ عنه است مثلاً الغاء ماليت تو متنجس نشده اين ديگه مفروغ عنه به خلاف ميته، ما در باب فرض کنيم متنجس سحت نداريم، ما در باب ميته انما حرم داريم گفتند حرم يعنی شما محرومين، اطلاق محروميت همه اين احکام را شامل میشه مضافاً که ما در ميته ثمن الميته سحت داريم، سحت عرض کردم احتمالاً میگه يک حيوانی است چيزی است دابهای است حيوانی است حالا به قول امروزیها ويروسی است باکتری است مکروبی است که میره در معده و سبب هلاک انسان میشه، سحت يعنی ما يجب الهلاک، فيسحتکم، اسحات به معنای نابود کردند میگن از اين که گفته ثمن الميته سحت يعنی اصلاً الغاء ملکيته، خريد و فروش الی آخره، اين بحثهاش چون گذشت من نمیخواهم تکرارش بکنم، پس اين بحث را فقهای اسلام هم دارند، و من عرض کردم تصادفاً اين بحث و عرض کردم يک نکتهای را که خيلی اين بحث مفيده اين نکته برای شما ما غالباً در فقه اسلامی با اين نکته رو به رو هستيم، اصل مطلب در قرآن مياد تفريعاتش و الحاقاتش و عدم الحاقاتش با سنته، که آيا مثلاً اين موارد ديگه را هم شامل میشه يا نه؟ اين خودش يک بحثه اصلاً بين فقهای اهل سنت هم همين طوره، مثلاً سنت پيغمبر در يک جا مياد از آن جا تعميم میدن، حالا اين تعميم دادن در حقيقت دو جور بوده، يک جور به صورت قياس و رأی بوده عرض کردم در قرن اول از زمان عمر رأی داخل در فقه اسلام شد رأی در قرن اول میگفتند در قرن دوم قياس میگفتند، قياس و رأی يکيه، بعض عبارات دوتا گرفتند، در اصطلاح اسلامی يکيه حالا کسی میخواهد معنای ديگه بکنه اختيار با خودش اصطلاح اسلامش يکيه، رأی در و قياس هم به معنای تمثيل منطقی دائماً نيست که آقايون تصور کردند حالا انشاء الله اين بحثهاش در جای ديگه در بحث اصول علی ای کيف ماکان و اهل سنت عرض کرديم مثلاً در بيع نجس تصريح میکنن که در بيع نجس مثلاً در ميته روايت آمده بقيه را قياس کرده، تصريح دارند اصلاً آنی که در فقه اسلامی باعث تطور فقه اسلامی شده همينه، ببينيد شما تو همين مسأله ما از پيغمبر اکرم در اين جهت دوتا روايت داريم يکی در ميته است که آن نجس العينه، پيغمبر فرمود که اين نجسه و ثمنش هم حرامه، بعد قلنا يا رسول الله ما برای حيوان
26: 7
اجرب يا برای سُنف يا سَفن ما اين را به اصطلاح میماليم روغن مال میکنيم، پيغمبر گفت نمیشه لعن الله اليهود گفتند دنبه برايتان حرامه تبديل به روغنش کردند فروختن شماها هم نمیشه، ان الله اذا حرم اکل شئ توی يک روايته، اين حادثهاش يکيه، نقلش دوتاست ان الله اذا حرم اکل شئ حرم ثمنه، روشن شد اين راجع به ميته ميته نجس العينه، الآن محل بحث ما نيست راجع به متنجس هم عرض کردم از پيغمبر اکرم روايت مشهوری است که همه شان تقريباً از بخاری بگيرين تا به پايين نقل کردند ماها هم نقل کرديم زيدیها هم نقل کردند مسألهای به اصطلاح روغن متنجس را همه فرق اسلامی تا جای که در ذهنم هست از رسول الله نقل کردند، آنچه که مشکل در اين شده در پيغمبر فرمود اگر آن روغن يا عسل سفته آن موش مرده با اطرافش را بگيرين بيندازين دور اين يک نقطهای ابهام، اگر مايعه همهاش را بريزين دور، اين دو نقطه ابهام هردو قسمت اين روايت ابهام داره متأسفانه.
ابهام قسمت اول که ديروز هم عرض کردم امروز هم باز میخوانم عبارت آقای خويي را، ابهامش اينه که خب بالاخره موشه که میخواهين بيندازين بيرون، يک مقدار روغن باش هست، از اينها نمیشه انتفاع کرد حالا موش را گذاشتيم اينجا گرم شد، آن جامده شد مايع، حالا کم فرض کنيم ده گرم خيلی کم بالاخره میشه انتفاع يا نمیشه؟ مرحوم شيخ ادعای اجماع کرده شيخ انصاری بالاجماع برای استصباح جايزه عرض کرديم اين اجماع ايشان روشن، سنیها هم دارند اين بحث را، میگن نه نمیشه، چون پيغمبر گفت القوه، همين بحثی را که من کراراً تکرار کردم القاء را کنايه از حرمت انتفاع گرفتند، القاء به هيچ نحو نمیشه مثل خود موش چطور ميته موش نمیشه اين روغن هم نمیشه، اين يک نقطهای محل بحث نقطهای،
س: حالا میشه القاء را فقط در طهارت بگيريم يعنی در چيزهای که موجب طهارت هست
ج: خب امکان داره ديگه ظاهرش اين نيست ديگه، حالا شيخ میگه، شيخ هم همين را میگه میگه تو روغن چراغ بريزيد، آن روغنهای که بدن موشه تو روغن چراغ بريزيد، و لذا مثلاً آقای خويي امروز میخوانم، چون مقدار بعد از عبارت ايشان، آقای خويي میگه نکتهاش اين نيست که نمیشه انتفاع کرد، اين که میگه شما موش را با آن روغنهای اطرافش بيندازين دور اگر روغن جامده، اين نکتهاش اين نيست که با آن روغن نمیشه انتفاع کرد نکتهاش اينه که آن روغنها کمه، يک موش خودش هيکل نداره گفت ديگه گنجشک چيه؟ که کله و پاچهاش باشه، حالا موش چيه که مثلاً کله و پاچه، خب يک مقدار مختصر روغن دور و برش هست آقای خويي میفرمايد به خاطر قلت پيغمبر فرمود دور بريزيد و الا اگر فرض کنيم بخواهيم از آنها انتفاع بکنيم اشکال نداره اين تقريب آقای خويي است، عرض کردم تقريبش مثلاً مراد مثلاً شيخ هم که میگه بالاجماع نه اجماع ايشان روشن نيست، طبعاً حرف آقای خويي هم روشن نيست انصافاً بالاخره ده گرم نمیخواهم يک چراغ کامل که با آن موشه، با آن روغن
40: 10
همين طور لا به لای روغنهای ديگه بريزيم دو قطره حالا فرض کنيم چه اشکال داره مقدارش اين راهی را که آقای خويي هم رفتند نمیشه قبول کرد، علی ای حال من تقريب را باز برگردم، آن وقت آن قسمت دومش مشکل سر دلالت نيست مشکل قسمت دوم سر متنه، بخاری نقل کرده ارقوه بريزيدش ديگران داره که پيغمبر فرمود لا تأکلوا و انتفعوا به فی سروجکم اصلاً متن مختلفه، من میخواهم سر اختلاف دنيای اسلام را برايتان تصريح بکنم، خود متن حديث رسول الله مختلفه، طبق آن اختلاف هم از زمان صحابه اختلاف نقل شده، مثلاً از اميرالمؤمنين نقل شده غير از سراج، نقل شده صابون هم میشه با آن درست بکنيم، از اميرالمؤمنين میگم، امروز هم وقت بکنم انشاء الله امروز هم مصادرشه، از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده که در ادم جمع اديم، پوست برای نرم، مثل واکس نرم کردن پوست هم استفاده بکنيد، از عدهای از صحابه غير از اميرالمؤمنين هم نقل شده از عدهای صحابه هم نقل شده هيچ انتفاعی جايز نيست، روشن شد پس اصل سؤال در يک مسألهای محل ابتلاء که روغن بوده، اين آمد در فقه اسلامی از زمان صحابه ديگه هرچه گذشت هي تفريعات بيشتری کردند از زمان صحابه اين آمد بحث شد، و طبعاً ديگه دائرههای بحث هم روشن شد يکی اين که موش خصوصيت نداره بعضيا آمدند گفتند نه موش و ميته خصوصيت داره،حالا مثلاً اگر خمر ريخت اين طور نيست، يا خون ريخت اين طور نيست، بعد اين ديگه هی بحثها يکی يکی، ليکن بحث اساسی شان اين شد که ما از اين روايت پيغمبر که در خصوص روغن يا روغن زيتون منتجسه تعميم بديم که کل متنجس لايمکن تطهيره، پس اين بحث مربوط به روغن بوده، و غرض کردم اين يک روش اسلامی اصلاً اين خودش يک، يعنی در دنيای اسلام اين خودش يک روشيه چون تا حالا تو فقه شما در مباحث فقهی تان کمتر اين راه را ديدين اصلاً اين روش استظهار و استنباط در دنيای اسلامه، در فقه اسلامه، غالباً آيه يا حديث سنت رسول الله در يک جای مورد خاصی است دو چند بحث اساسی میشه يک آيا آن سنت ثابت هست يا نه؟ دو آن سنت کيفيتش چيه؟ الزاميه، رخصته، عزيمته يا نه؟ سه موارد سنت و حدود و ضيق سنت، روشن شد اين بحثها مجموعاً تشکيل فقه اسلامی داد، شيعه معتقد بود که در تمام اين موارد به اهل بيت بايد مراجعه کرد، من عرض کردم ما احاديثی معتبری داريم که الآن فقه، جلال سيوطی يک کتابی داره الاشباه و النظاير شبيه قواعد فقهيه ماست ايشان میگه پنجتا قاعده است که کل فقه بر آنه، مثلاً ربع فقه، خمس فقه بر آنه، يکش لاضرره، لاضرر را ايشان اسم برده، خب لاضرر را بخاری قبول نداره، خب اين خيلی مهمه که ما قبول بکنيم يا نکنيم؟ صحبت يکی دوتا نيست، مع الحدود لاضرر اصلاً معنای لاضرر چيه؟ نهيه؟ نفيه؟ و الی آخر من عرض کردم که آنی که منشأ جدايي مذاهب اسلامی شد نه اين که طرح مسأله بود در اين بود که جواب را چه جوری بديم؟ شيعه از اول بناشان بر اين شد که هرچه در اين موارد هست بايد به اهل بيت برگرديم و ما در اينجا در تمام اين مسائل از اهل بيت مجموعاً روايت داريم اما صحيحاً و سقيماً مثلاً يعمل صابون را چون آقای خويي متعرض شدند يعمل صابون را داريم اما سندش روشن نيست، اجرب را داريم ادم، از اميرالمؤمنين بيعش را هم داريم چون در عرض کردم در هيچ روايتی که از پيغمبر آمده بيع نيامده بيعش از روايت صحيح از امام صادق داريم، استراج را هم ما داريم در روايت داريم اضافه بر آنها يک بيانی برای مشتری هم داريم که اين را هم عدهای از سنیها گفتند عدهای شان هم نگفتند، توضيحاتش مفصل گذشت، ما عرض کرديم مجموعههای که داريم چيه و آنی که مطلوب ماست چيه؟ شيخ انصاری وفاقاً لجملهای از علما، پس ما در اينجا راه ما روشن شد مسأله چيه؟ اصلش چه بوده؟ سنت پيغمبر چه بوده؟ اين سنت توسعه داده شده، يک بايد ببينيم آن سنت ثابته يا نه؟ آن توسعهها را تا کجاها قبول بکنيم، اين میشه فقه آن سنت را در توسعهاش را تا کجا، در اين مراتب هم ما دست مان به لحاظ استنباط فردی خودمان بسته است مگر اين که آن روايت رسول الله به طريق صحيح قطعی ثابت بشه و روايتی از اهل بيت در تفسيرش نباشه آن وقت مجبور میشيم خودمان اعمال نظر بکنيم، و الا بايد قاعدتاً يعنی اصلاً وظيفه همينه نه اين که قاعدتاً طبق وظيفه مقرره بايد در اين جهت برگرديم به اهل بيت برای اين مسأله سنت،
س: حاج آقا جمع بين ارقوه و اسرجوه، ارقوه يعنی
ج: نخوريد
س: بلی، اسرجوه يعنی در جاهای که طهارت لازم استفاده بشه
ج: چرا خب اين هم جوابشه يکی از جوابها همينه حالا من زير بناهاش را بگيم که معلوم بشه اضافه بر اين دوتا يعنی اضافه، چون اصل قرآنی که عرض کردم در متنجس ما نداريم همه از سنت رسول اللهه، اضافه بر سنت و روايات صحيحاً سقيماً عدهای زيادی از فقهای ما اين چون مطلب ديگه معروف شد که اجماع کاشف از قول امامه، به اين اقوال علمای وسط ما که خيلی رو اجماع حساس اند مثل سيدمرتضی و شيخ طوسی در خلاف مثل ابن زهره و ابن ادريس و الی آخره، به اين اجماعات خيلی حساس اند اضافه بر آن روايت رو اين کلمات هم زياد غور کردند که يکی دو روز ما اين بحثها را خوانديم عرض کرديم مرحوم شيخ هم يک جولانی داره، ما به نظر ما کلمات فقهاء بيشتر بايد در عداد فرهنگ اسلامی بگذاريمش نه متون اسلامی، حالا اگر متون گير آمد و فرهنگ اسلامی ما توانستيم اثبات تلقی بودنش را از امام بکنيم بد نيست و الا رو، مثلاً میگن فتاوای ابن بابويه متون رواياته، خب حالا بحثه و الا انصافاً اين مقداری که مرحوم شيخ بحث کرده بد نيست خوبه، نه اين که میخواهم بگم بده، اما هی ابداع احتمال ابداع داره، ما هم دو سه روز وقت مان را گرفت عبارت، ما گرفت که بگيم ديگه نگيرن ديگران، علی ای حال ما مهمتر از آن اين است که اصولاً روش شيخ در خلاف، روش سيدمرتضی روش شيخ مفيد روش ابن ادريس را به دست بياريم، وقتی روشش را به دست آورديم و فهميديم مثلاً چه روشی دارند علمای قم، صدوق و پدرشان چه روشی دارند؟ علمای بعدی چه روشی دارند؟ ديگه خيلی يک منطقهای تاريکی نيست که ما رو تعبد پا آنجا بگذاريم میتونيم آنجا را با تعقل رد بکنيم نه با تعبد، علی ای کيف ماکان فعلاً بحث میره روی بحث متون اسلامی، عرض کردم برای تکميل نه همه عبارات، بعضی از عبارات مرحوم استاد را از مصباح الفقاهه، خب ايشان غير از اين که يک به اصطلاح بحث کلی ايشان فرمودند بلی ايشان آيات را مثل مرحوم شيخ جواب دادند و ديگه چيزیهای چون تکرار داره که من نمیخواهم بلی بخوانم، و ديگه چه فرمودند يحرم الخبائث و اينها، بلی اينها چون بيان شد، آقای خويي يک مقدار چون مرحوم شيخ يک اشارهای کرد، گفتند حديث تحف العقول و غيره، آقای خويي يک مقدار اين احاديث را آوردند، از صفحه 131 همين جلد اول، يک مقدار يعنی بعد از روايت تحف العقول مقدار از روايات را آوردند که اين روايت مانع از تصرفه انتفاعه، حالا من چون میخواهيم آخرش برگرديم به روايت از زمان رسول الله میگذاريم يک دفعه اينها را به چيز و بعد روايات بعد را بعد میخوانيم که بعد حالا بريم جلو بلی، بعد آقای خويي فرمودند و علی انه صفحه 134 قد ورد فی بعض الروايات جواز الانتفاع به بغير الاستصباح کقوله(ع) فی رواية قرب الاسناد و لکن ينتفع به، اين روايت را از کتاب قرب الاسناد از کتاب علی ابن جعفر نقل کرده، کسراج و نحوه، بعد هم در حاشيه نوشتند مجهولة لعبدالله ابن الحسن، حالا ل يا ب عبدالله، و قول علی(ع) عنه بطرق شتی بلی الزيت خاصه يبعه لمن يعمله صابوناً روايت صابون بلی که صابون هم خصوصيتی نداره انواع غير ديگر هم وجود داره، در اينجا در حاشيهاش خدا رحمت کنه مقرر را، چون مقرر هم فوت کردند، خيلی وقته فوت کرده، ايشان نوشتند مجهولة لموسی ابن به اصطلاح اسماعيل، در کتابی سابقاً اگر يادتان باشه مثلی که اين کتاب بعضی اوراقش پيش من نيست ايشان روايت قرب الاسناد روايت جعفريات را موثقه میدانستند حالا اينجا فرمودند مجهولة علی ای بعد هم فرمودند و مثلها فی دعائم الاسلام و نوادر الراوندی که در نوادر راوندی يا دعائم الاسلام ايشان داره، بلی بعد ايشان بلی، يک بحثی در حاشيهای حالا ايشان از خود آقای خويي شنيدند، در حاشيه کردند راجع به کتاب نوادر راوندی که اين نوادر راوندی بعد ايشان فرموده لا شبهه فی علوم شأنه خود راوندی و رفعة منزلته و مکانة علمه و ثبوت وثاقته و قد صرح بذلک غير الواحد من المترجمين و لکن لم
54: 21
لنا اعتبار کتابه هذا، لان فی سنده من لم تثبت وثاقته کعبدالواحد ابن اسماعيل و من هو مجهول الحال کمحمد ابن الحسن البکری التميمی خب اين هم راجع به اين مطلب بعد يک مقداری به کلمات شيخ را اشاره کردند بلی که مثلاً در عبارات شيخ بعضی اشتباهات هست راسته بعضی حالا اين خيلی ملا نقطی نشيم ديگه خود آقايون مراجعه کنن بلی بعد و الرواية اشاره مرحوم شيخ داره، الی ما عن الراوندی فی کتاب النوادر اقول آقای خويي میفرمايد قد عرفت انها رواية واحدة نقلت بطرق ثلاثه و لم يقع السؤال عن
49: 22
فی شئ منه فما نقل فی المتن ناش عن سهو القلم اين عبارت را هنوز نخوانديم بعد مياييم، چون به مناسبت روايت راوندی آمده به اين عرض کرديم، اين راجع به خلاصهای حرفهای آقای خويي، اولاً راجع به اين روايت جعفريات که ايشان فرمودند که بطرق شتی و کقول علی المروی عنه، المروی عنه بطرق شتی من اين را اول يک توضيح بدم، يواش يواش بقيه روايت را وارد بشيم، راجع به اولاً راجع به روايت حديث رسول الله ديگه من فکر میکنم ديگه حفظ شديد که اين حديث رسول الله چقدر مطلب داره، فرق بين جامد و مايع داره، در مايع هم در متنی که صحيح بخاری است ارقوه فقط داره در جای ديگه سراج هم آمده، و انتفعوا به کسراج آمده، در متن بيع هم توش نيامده به هيچ متن از متونش بيع نداره، اين راجع به حديث رسول الله و عرض کردم تقريباً اجمالاً اصل سنت ثابته در آن نمیشه گير کرد.
و اما عن علی آنچه که ما الآن از اميرالمؤمنين داريم يک روايت مرسلهای است که در کتاب خلافه، اگر ياد آقايون باشه آن روز خوانديم ما و عن علی يا روی عن علی کاجاز فی السراج و الادم که جمع اديم به معنای پوسته، عرض کردم اين آقايون که تحقيق خلاف کردند، تو حاشيهاش مثلاً مصدرش را نوشتن، يک چيزی نوشتن، نوشتن البته فی المصدر فقط السراج، آن سراج که ما داريم میدونم ادم نداريم، عرض کردم در همين بحث خلاف و طبعاً بما اين که شيخ نقل کرده و چون کتاب کتاب خلافه، يا به اصطلاح امروز عربها میگن فقه مقارِن که صحيحش مقارَنه، ما میگيم فقه تطبيقی، چون کتاب خلاف يک فقه تطبيقی يا فقه مقارنه قطعاً ايشان از روايت اهل سنت گرفته، عرض کردم طبيعت شيخ در کتاب خلاف طبيعت جدلیه ممکنه روايت هم صحيح نباشه اما به خاطر اين که اسکات طرف مقابل بکنه، اسکات خصم بکنه، به قول خودشان اين روايت را آورده علی ای حال تا آنجای که بنده سراپا تقصير خبر دارم، اگر آقايونی که اهل کامپيوتر اند محبت بکنن، البته من هست تو خانه کامپيوتر تنبلی میکنم نمیکنم اگر اين را غير از خلاف جای ديدند خيلی خوبه، من که هنوز تا آنجای که در کتاب عامه نگاه کردم و خاصه هنوز اين ادم را نديدم غير از خلاف عن علی، اشتباه نشه، سراج و ادم، آقای خويي هم نقل نفرمودن، تازه آقای خويي اين را نقل نکردند چون ايشان خود خلاف را نديده بودند اين را آقای خويي نه، از خلاف به همان مقداری که شيخ انصاری نقل کرده، شيخ انصاری هم آن قسمتش را نقل نکرده که روی عن علی و روی عن علی، عن علی و عمر بعد نقل میکنه مرحوم شيخ روايت علی ابن ابی طالب را پس اگر آقايون اين لفظ ادم را در همين روغن متنجس عن علی ديدند محبت کنن حتماً بيارن، من که هنوز غير از خلاف نديم و فکر هم نمیکنم احتمالاً در مصادر اهل سنت بوده فعلاً هيچ جايي وجود نداره، ظاهراً تا آنجای که من فکر میکنم،
س: ابن عمره، ابن عمر
ج: نه عمر هم داره، عمر هم داره اما اين عن علی است، اُدم عن علی است، پس لفظ ادم که در پوست باشه استعمالش در پوست فعلاً روشن نيست، میمانه ليعمل صابوناً يبعه لمن يعمله صابوناً آقای خوييِ فرمودند که اين روايت واحدهای است به طروق شتی نقل شده به سه طريق نقل شده، مراد ايشان از طروق شتی يک در در جعفريات آمده، يکی در دعام الاسلام آمده و يکی هم در کتاب نوادر مرحوم سيدراوندی، چون ما راوندیها چند نفر اند مشهور شان سيد نيست قطب الدين راوندی که قبرش در صحنه شريف هست اما اين به اصطلاح سيدفضل الله الرضا الامام، اين از اوائل علمای ماست که تعبير امام هم بهش میکردند الامام الراوندی ايشانه، سيدی است که کتاب داره به نام النوادر که در کتاب نوادر اين حديث را آورده به قول آقای خويي به طروق ثلاثه اين حديث نقل شده و چون من اين مطالب را مفصل صحبت کردم حتماً در ذهن آقايون انشاء الله باقی مانده، اولاً عرض کرديم اينها سه تا مصدر نيستند مصدر يکيه و همانن جعفرياته اين نيست که سه تا مصدر باشه يک مصدره کتاب جعفريات، من توضيحی مفصلی عرض کردم جعفريات يکی از نوههای موسی ابن عفر(ع) و پدرش که ظاهراً پسر موسی ابن جعفره يعنی ظاهراً نه اين که پسر، واقعاً پسر که ظاهراً با هم مصر رفتند عرض کردم به لحاظ تاريخی اينجا يک زوايايي داره، خبايايي داره به قول معروف، خيلی پيچيدگی داره، چون اسماعيلیها بعد از مرگ اسماعيل فوت اسماعيل خيلی ظهور و بروز تو ساحهای علمی ندارند، ما اصلاً راوی، هيچ راوی نداريم که بهش گفته باشن اسماعيلیه، هيچ يکدانه هم نداريم، يکدانه راوی مثلاً زيدی داريم، فتحی داريم واقفی داريم سنی داريم، مثلاً مرحوم شيخ صدوق از يک راوی نقل میکنه میگه از اين ناصبی تر من نديدم از آن نواصب نواصب روز و گار، خود صدوق میگه، میگه کان يقول اللهم صل علی محمد فرداً، اين قدر حتی لايدخل الآل، میگه لم اره انصب منه، غرض اين طور ناصبی داريم اما اسماعيلی حتی يکدانه هم در ميان روات خودمان اسماعيلی نداريم بلکه بالاتر عرض کردم خود اسماعيلیها هم تراث علمیشان از ما گرفتند اصلاً خود آنها ندارند نه ما يک دانه روايت از اسماعيلیها نداريم از اسماعيل هم نداريم، خود آنها هم ندارند خود اسماعيلیها هم از اسماعيل روايت ندارند، علی ای کيف ماکان اين اين فتره در تاريخ اين بخش از شيعه ابهام آوره يعنی از سالهای صد و پنجا از زمان وفات، شهادت حضرت صادق(ع) تا سه صد يا دويست و نود هشت که عبيد الله مهدی در مصر دولت اسماعيلیها را به پا کرد، خود اسماعيلیها خيلی يعنی خيلی اينجا گير دارند يک از گيرهای مهم اسماعيلیها اينجاست اينها سه تا امام در اين مرحله ذکر میکنن که ائمه ستر به ايشان میگن البته بعد از محمد ابن اسماعيل، اصطلاح خودشان ائمه ستر میگن که اينها مثلاً مخفيانه زندگی میکردند و کارهای دعوت و تبليغات و آن تشکيلات هرمی را انجام میدادند و عضو گيری و الی آخر کارهای که ديگه من نمیخواهم اينجا بگم، غرض اين مرحله تاريخ اسماعيلیها بعد از محمد ابن اسماعيل تا دويست و نود هشت خيلی ابهام داره، اگر بخواهم
52: 29
طول میکشه، اين يکی از پسران موسی ابن جعفر قطعاً هم اينها يک رابطه مای با مصر و با عشاير و قبائل شمال سودان و اطراف همين سودان و اينها داشتند شايد تا حدودی ليبی و بعد از ليبی داشتند کتابهای که نوشتند ادعاهای شان اينه خيلی اطمينان به نوشتههای اينها نيست چون اين نوشتهها فقط از طرف اينها اثبات میشه هيچ کس نتوانست آنها را اثبات بکنه، حالا من وارد آن بحث نشم در همين تقريباً زمانها سالهای دويست و بيست مثلاً، دويست و پانزده، دويست و بيست که همين زمانهاست همين زمان ائمه ستر اسماعيلیهاست، يکی از پسران موسی ابن جعفر که حدوداً بايد در اين زمان حدوداً سنش چهل سال، چهل و پنج سال باشه به نام اسماعيل پسر موسی ابن، غير از اسماعيل پسر امام صادق، ايشان هم با خانوادهاش میره مصر حالا ايشان جزو اسماعيلیها بودند قطعاً در آن وقتی که ايشان مصر رفتند مصر هنوز مرکز تشيع نبوده، و پسری داشته به نام موسی، موسی ابن اسماعيل ابن موسی ابن جعفر، که آقای خويي نوشتند مجهولة لموسی ابن اسماعيل، اين همينه نوه امام کاظمه، موسی ابن اسماعيل ابن موسی ابن جعفر، ايشان اينجا نوشتن مجهوله، ظاهراً چون مقرر، و الا خود آقای خويي جای ديگه توثيق کردند ايشان در اينجا اشکال داره، عرض کنم حضور با سعادت تان آن وقت موسی که در مصر بوده حالا احتمالاً ايشان ديگه حالا نمیدانم کتابی را از پدرش در مصر نقل کرده من عرض کردم ما در مصر به عنوان شيعه که اسمای ائمه باشه منحصر در اين کتابه، ديگه کتاب ديگه تو مصر نداريم، موسی پسر اسماعيل پسر امام کاظم(ع) اين کتاب را نقل میکنه که احتمالاً ما چون وفات ايشان را هم نمیدانيم مثلاً بعد از دولت اسماعيلیها بوده، شخصی به نام محمد ابن محمد ابن اشعث که از علمای مصره اين کتاب را نقل میکنه احتمالاً نقل ايشان سالهای سه صد و ده است حدود سه صد و ده است، احتمالاً نقل ايشان سالهای سه صد و ده است، حدود سه صد و دهه، از سالهای سه صد و ده اين کتاب يعنی اوائل دولت اسماعيلیها روشن شد تنها کتابی مسند که اسم ائمه داره و در مصر ديگه تأليفی ما تو مصر نداريم و اين تأليف از همان زمان محل مناقشه قرار میگيره يکی از بزرگان اهل سنت که يک رجالی بسيار قوی است و خيلی هم روش حساب میکنن، احمد ابن ابی معروف به ابن ابی کتاب الکامل فی الضعفاء داره ايشان مثلاً سالهای سه صد و پنجا نوشتهاش هم مصر میره با همين ابن اشعث رو به رو میشه همين کتاب را میبينه تشکيک هم میکنه میگه اين روشن نيست اين کتاب ثابت باشه، روشن شد سالهای سه صد و پنجا، خود رجالی سنی اسمش را هم آورده حتی از ضعفاء و قبول هم نمیکنه من تمام مباحثش را مفصل عرض کردم از سالهای سه صد و چهارده هم اولين اجازات کتاب که به بغداد رسيده احتمالاً سالهای سه صد و سی، سه صد و چهل خود کتاب به بغداد آمده روشن شد اين خط بغدادی ما که بزرگان ما اند ديگه در اين وقت ابن قولويه ديگه بزرگانه بعد از کلينیه اين خط هم به اين کتاب اعتناء نمیکنن، يعنی نه شيخ طوسی نه فرض کنيم شيخ صدوق نه شيخ کلينی که البته احتمالاً چون نرسيده بوده، نه شيخ مفيد نه ابن قولويه از اين کتاب نقل نمیکنن روشن شد، خيلی تلقی به قبول در بغداد نمیشه، در اوساط ما نمیشه تا قرن سيزدهم يک نسخهای اين از هند مياد، و اين نسخهای هم هنوز مطبوع نبوده، البته
39: 33
صاحب وسائل روش اعتماد کرد نقل کرده، بحار هم نقل نکرده بعد که به اصطلاح چيز شده، صاحب وسائل نقل کردن شبهه دارم نمیدانم، صاحب وسائل نمیدانم، بحار نمیدانم صاحب وسائل اين نسخه را مرحوم آقای بروجردی چاپ میکنن، نسخهای هند يک نسخهای خطی از هند، برای اولين بار هم آقای بروجردی چاپ میکنن قدس الله نفسه، اين کتاب ديگه تو حوزههای ما جا پيدا میکنه دقت کردين اين کتاب اولين کتاب ماست در مصر و منحصر به فرد در سالهای سه صد و بيست و سی و چهل و پنج و تا شصت هم قاضی القضات اسماعيلیها يا رئيس قضای اعلا، رئيس اعلای قوه قضائيه در آنجا ايشان از اين کتاب نقل میکنه، الآن روايات اين کتاب در کتاب دعائم هست اينی که آقای خويي فرمودند چند طروق، معلوم شد چند طروق نيست اصل کتاب جعفرياته، حالا اسم اين کتاب پيش ما شد الجعفريات، يا اشعثيات، بيشتر اشعثيات، اشعثيات هم چون مؤلفش اسمش محمد ابن محمد ابن اشعثه، بعضی جاها هم جعفريات، اما در کتب صاحب دعائم، يک کتابی داره به نام الايضاح که تازه چاپ شده که حالا نسخهاش هم منحصر به فرده، عرض کردم چند روز پيش توضيح دادم، در اين کتاب صاحب دعائم يعنی قاضی نعمان اسمش را میگذاره الکتب الجعفريه، بعض جاها هم کتب الجعفريه و الا الکتب الجعفريه، اسم کتاب هم همينه، الکتب الجعفريه، حالا چرا اسمش را گذاشته الکتب الجعفريه، در آن زمان عرض کردم کتابهای قديم مبوب نبود، مثلاً فرض کنيم کتاب محمد ابن مسلم يک سؤال طلاق بود، يک سؤال نکاح بود، يک سؤال طهارت بود، يک سؤالش، کتابها مبوب نبود، اما مثلاً فرض کنيم کتاب الصلاة، کتاب الذکات، کتاب اين جوری نبود کتاب کتاب نبود، اين کتاب اشعثيات مبوب بود، کتاب الصلاة، کتاب و لذا عرض کردم ابن عدی هم حمله میکنه به کتاب يکش هم همينه میگه متن کتاب مال زمانی است که هنوز مبوب نبوده، چرا کتاب مبوبه، رأيته کتاباً کتاباً، دقت کردين چون کتاب کتاب بود شد کتب، چرا جعفريه؟ چون حضرات اسماعيلیها به امام موسی ابن جعفر که اعتقاد نداشتند اين کتاب هم سندش اين طور بود اين آقای اشعث از موسی پسر اسماعيل، از اسماعيل پسر امام کاظم از امام کاظم از امام صادق، اسماعيلیها چون به امام کاظم اعتقاد نداشتند کتاب را به جعفر نسبت میدادند نه به موسی ابن جعفر، میگفتند اين کتاب مال امام صادقه، چون مبوب بود الکتب شد اين کتاب الجعفريات که الآن نوشتند نکتهای فنی نداره آن عبارت نکتهای فنی داره الکتب الجعفريه، روشن شد خيلی در کارها ظريف باشيد يعنی کتاب الطهاره، کتاب الصلاة کتاب التفسير، کتاب کتاب بوده، و اين را هم اخيراً توضيحی دادم که کی در عالم اسلامی ما کتاب کتاب آمده اصلش به اميرالمؤمنين بر میگرده، ابن عدی اشکال میکنه میگه اين علامت جعل کتابه که اين کتاب درست نيست پس بنابراين کتاب الجعفريات يا اشعثيات يا الکتب الجعفريه در مصر نوشته شد دعائم الاسلام مصر اصلاً معاصر ايشانه ده سال يازده سال يا نه سال بعد از ايشان فوت کرده ايشان هم تو مصره، قاضی القضات مصره، بعدها يعنی بعدها زمان قرن ششم پانصد و خردهای مرحوم سيد سيد راوندی قدس الله نفسه يک نسخه از اين، غير از آن نسخهای بغداد که شرح دادم که علما بهش توجه نکردند يک نسخه از اين کتاب در اختيارش بود آن نسخه مال يکی از بزرگان اهل سنت به نام الامام الرويانی که بهش شهيد گفته میشه آن هم همين کتاب جعفرياته، سندش را هم نوشته همين محمد ابن اشعثه، مرحوم سيدراوندی مياد اين کتاب را کامل نقل میکنه، پس النوادر راوندی همان جعفرياته، تصريح میکنه در اول سندش را آورده، تعجب از آقای خويي نوشتن مجهولة لفلان، کار به مجهول نداره اين همان کتاب جعفرياته که اين يکی از مصادر مهم در زمان اسماعيلیهاست روشن شد پس هرسه به يکی بر میگرده طروق نداره به اصطلاح اين حقير سراپا تقصير اين دوتا مصدر بعدی مصدر طولی اند نه مصدر عرضی اصل کتاب جعفرياته و ما معتقديم اصل کتاب همان کتاب سکونيه، اسماعيل ابن موسی ابن جعفر اين کتاب را برده در مصر دور از چشم اصحاب به نام پدرش از امام صادق نقل کرده اين همان کتاب سکونی است و لذا آن ابهام هم حل شد که چرا کتاب آمد بغداد خيلی خوب باش برخورد نکردند، چون کتاب سکونی پيش شان بود، ديگه احتياج نداشتند با اين برخورد بکنن، آن وقت کتاب سکونی يک مشکل داشت مقدار زيادی از کتاب حذف شده کتاب سکونی روی يک جهتی که حالا شرح مفصلی داره که جاش نيست مقدارش را اصحاب حذف کرده بودند قبول نمیکردند اين کتاب جعفريات که آمد آن زيادیها را هم داشت، ديدند خب چرا نقل بکنن، اين مقدارشه حذف کردند، آن بقيهاش هم تو کافی و مافی و ديگران نقل کردند ديگه نيازی بهش نيست سر عدم تلقی به قبول هم اين شد که قدمای اصحاب ما هم به اين کتاب تلقی به قبول نکردند، در قرن سيزدهم هم که ما آمديم قبول کرديم چون چيزهای داشت که ما از سکونی نداريم چيزهای جديد داشت، اين همان کتاب سکونی است رفته در مصر به اين صورت در آمده، و اين روايت هم و اين روايتی که هست ليعمل صابوناً جزو قسمتهای کتاب سکونی است که اصحاب ما حذف کرده بودند، و صلی علی محمد و آله الطاهرين.